روزی که برای کنکور آزمایشی ثبت نام کردم روحمم خبر نداشت قراره این همه اتفاق رو پشت سر بذارم و نای یه کتاب ورق زدن رو نداشته باشم و اونقدر سرم رو شلوغ کنم که فقط شب از خستگی غش کنم. برنامه تابستونم رو یادتونه؟!حالا الان بعد گذروندن این همه اتفاق , رسیدن به یه ثبات نسبی همزمان شده با اومدن دفترچه ثبت نام ارشد و رو به رو شدن با این واقعیت که چهار ماه بیشتر فرصت نیست. الان چی لازم دارم؟ یه قدرت زیاد برای کشیدن افسار و اروم گرفتن اون اسبی که چندین ماهه داره تاخت میزنه . برای اینکه بشینه بعد مدتها با فرمول ریاضی و لغت زبان کلنجار بره. اونم درست وقتی زحمت های این مدتمون تو موسسه داره ثمر میده و خیلی بیشتر از قبل شناخته شدیم و ازمون دعوت به همکاری میشه. بماند که چهار صبا دیگه انتخاباتم در پیشه. بماند که تولید کار برای نمایشگاه بهاره هم هست. بماند که مانور جهادی هم در راهه.
واقعا چطور باید درسهای کنکور رو جا بدم تو این روزهایی که دوازده میخوابم و شش و نیم بیدارم و باز به خیلی کارها نمیرسم؟
درباره این سایت