+سلام پسرم. خوبی؟ چکار میکنی؟ . نهار چی خوردی؟ . شیر موزت رو خوردی؟ . چرا؟ مگه نگفتم هر روز بخور! . ااا خب بگو بریزم برات. الان کارت به کارت میکنم برات . باشه عزیزم خداحافظ.
چند لحظه بعد.
+سلام پسرم . خوبی؟ کجایی؟ . نهار چی خوردی؟ . باشه. برا شب یلدا میای؟ . اخه تعطیلی نیست کی میای کی میری؟ . نه میخوام ببینم چقدر میمونی غذا درست کنم بدم ببری؟ . باشه عزیزم خداحافظ.
ماشین از جلوی فروشگاه رفاه رد شد. سردر و در و دیوار و تابلوهای اعلانش طرح یلدا و هندوانه گرفتند. از دلم گذشته خدا بگذرونه یلدای امسال رو. دروغ نگم شاید از این سال های بعد از نبود مادرن جون و اقاجون فقط یکی دو یلدا به صلح و صفا و شادی گذشت. به چهارراه که رسید پیاده شدم و برای مسیر بعد ماشین سوار شدم. بعد دقایقی خانمی که پشت نشسته بود شروع کرد به صحبت با تلفن. بچگانه ست قبول ولی الان توی بیست و هشت سالگیم یه زندگی نرمال میخوام. ولو در حد دورهمی شب یلدا. بدون اجیل بدون هندونه بدون انار. من فقط دورهمیش رو میخوام با محبت از ته دل با خنده های واقعی.
#دستم به نوشتن نمیره. از رهش امیرخانی بگیر که چند روز قبل از جایزه جلال تمومش کردم تا مبحث جابه جایی شرع و عرفی که هفته قبل تو جلسه با م. مطرح کردم. از برنامه پرفسور بونو و ربطش به فعالیت هسته ای عربستان بگیر تا بحثهایی که سر راه طی شده با ن. داشتیم. اما نمیشه که نمیشه. دلم بدجور گیر روزگاره.
درباره این سایت